Mohsen
ناگفته سفرنامه گرجستان - باتومی -بخش دوم
by
, 08-16-2014 at 08:02 PM (91445 نمایش ها)
ناگفته های سفرنامه گرجستان - باتومی -بخش دوم :
باتومی بندری توریستی است و آهنگ پیشرفتش از تفلیس بیشتر . من تفلیس را بیشتر دوست داشتم ، هم به خاطر فضای تاریخی اش و هم مردم خونگرم . به علت نزدیکی باتومی با مرز ترکیه بسیاری از مردم شهرهای مرزی ترکیه برای کار به باتومی می آیند و نیز متقابل هم مردم باتومی به ترکیه می روند.
عکس ردیف بالایی از راست رستوران " مک دونالد " و سمت چپ ساختمان هتل شرایتون ... تا زمانی که غذاهای خوشمزه گرجی هست توصیه می کنم که فرصت را با فست فود های آمریکایی هدر ندهید ... باتومی زیباست. هرچند که کوچک است .ساحل باتومی سنگی هست ! یعنی مثل ساحل انزلی که ماسه نرم هست و می توان روی آن دوید یا والیبال بازی کرد نیست !
این طور که من شنیدم فقط دو شهر دیگه در دنیا وجود دارند که مانند بندرانزلی ماسه نرم دارند که دویدن و پیاده روی طولانی روی آن به هیچ وجه پا را اذیت نمی کند. هرچند باتومی این طور نیست ولی بسیار تمیزتر از ساحل بندر انزلی هست که در بندر انزلی فاضلاب کل شهر مستقیم به دریا می ریزد !
خوب نمی شود این همه راه رفت و در دریای سیاه شنا نکرد ... و یا آبش را مزه نکرد ! آب دریای خزر شور تر هست و احتمالا به علت آلودگی کمی تلخ ...بزرگترین باغ گیاه شناسی آسیا در باتومی هست که دیدنش توصیه می شود . تمامش درخت و گیاهان مختلف مانند درختان بامبو (عکس های بالا ) و یا درختان مختلف مناطق گوگناگون جهان هست ... درختان ژاپنی تا مکزیک و ...
نمی توان با زیبایی باغ های سنگاپور مقایسه کرد و نیز به ندرت در آن " گل " پیدا می شود ... اما در حد خودش خوب است.
در عکس های بالا هم که .... اسب های کوچک Pony و پیشی و هاپو !
/
نا گفته 6 : در هتل دو جوان مجرد ایرانی اقامت داشتند که گویی از بطری تحت فشار به بیرون پرتاب شده بودند ... فقط سیگار و مشروب و شب هم دیسگو !! تقریبا بیشتر وقتشان را در اتاق هتل گذراندند !
در مینی بوس که خودشان را خفه کردند با انواع نوشیدنی الکلی و به خاطر اینکه بیشتر بخورند با آب میوه قاطی می کردند ... پشت سر هم سیگار ! کل مینی بوس پر شده بود از بوی الکل ( به یاد تزریقاتی ها و بیمارستان می افتادید ! ) و دود ... تذکرهای راننده هم در مورد سیگار فایده نداشت . به محض اینکه از ماشین پیاده شدند شروع کردند به متلک گفتن به دو دختر گرجی که از آنجا می گذشتند --با لحنی مسخره وار : " Where are you from ? " و جواب شنیدند : " جهنم !!!! "
تقریبا همه مبهوت شده بودند که حتما چه قدر ایرانی ها اینجا متلک گفتند ( آذار جنسی کلامی -به قول خارجی ها ) که اینها فورا فهمیدند که اینها ایرانی اند و فارسی جواب دادند !!
گویا شهرت ایرانی ها قبل از مینی بوس ما به این شهر رسیده یود !
شب های باتومی با چراغانی ها و نورپردازی ها و هوای خنک و شور و حال توریست ها از روز آن زیبا تر است . فواره هایی دارند که با رقص نور و هماهنگ با موسیقی زیبایی خاصی ایجاد می کنند ( قابل مقایسه با عظمت و شکوه فواره پایین برج خلیفه امارات نیستند ) اما خیابان " بلوار" که خیابان توریستی باتومی هست در شب واقعا دیدنی است.
ناگفته 7 : در ادامه داستان این دو جوان ایرانی در راه برگشت در مینی بوس تعریف می کردند از کارهایی که در این مدت در باتومی انجام دادند ... که چه طور با یک روسپی مبلغ 50 لاری بیشتر طی کردند تا دو نفری سرویس دریافت کنند و چه برسر آن نگون بخت آوردند که با داد و فریاد ها و التماس و گریه و زجه هایش باعث شد تا با تذکرهای متعدد پذیرش هتل (به خاطر سر و صدا ) رهایش کردند ! می گفتند این پول را کاملا برایش حلال کردند !
من اسم آنچه که تعریف کردند را " خشونت جنسی " می گذارم هرچند که بیشتر مسافران ایرانی نظر دیگری داشتند و من جا خوردم وقتی پیرزنی که کنار شوهرش نشسته بود خطاب به من گفت که تو اشتباه می کنی ... به این جوان های باحال نگاه کن ... بعدا به سن ما رسیدی می فهمی که جوانی ات را هدر دادی !! تنها چیزی که انتظار نداشتم شنیدن این حرف از یک خانم مسن بود !
عکس بالا هم واقعیتی از جاهای عادی باتومی هست : آپارتمان هایی که حکومت کمونیستی سابق بدون مالکیت در اختیار مردم گذاشته بود و چون مالک خاصی ندارند کسی هم برایش هزینه نمی کند حتی کسانی که داخل آن زندگی می کنند ... خوب معمولا ناگفته ها بهتر است که ناگفته بمانند ... اما به قول سینوهه گاهی اطلاع داشتن از موضوعی ذهن کسی که می داند را مانند تیزاب می خورد و تنها راهش هم بیان آن هست.
در مالزی هم دو مرد متاهل که تازه بچه شان به دنیا آمده بود با هماهنگی هم به همسرانشان گفتند که برای خرید مصالح ساختمانی مجبورند یک سفر کاری به مالزی بروند و من شاهد بودم که تنها کاری که کردند خیانت به تعهد ازدواجشان بود !
شاید از دید اکثریت مردم ما این موضوع " زرنگی " محسوب شود که می شود ....
ولی خوب لازم بود یه جایی هم شخصی مثل من نظر متفاوتی را بیان کند . هرچند که صرفا دیدگاه شخصی من هست و هیچ تاکیدی به پذیرش یا رد آن از طرف مخاطبان و خوانندگان این نوشتار ندارم . هر کس حق دارد که آزادانه و بر اساس تفکر خودش مسیر و روش زندگی اش را تعیین کند .
محسن _ تابستان 1393 (تیر - مرداد).بخش قبلی :
نا گفته های سفرنامه گرجستان - باتومی -بخش نخست
بخش قبل تر : سفر به گرجستان - تفلیس Georgia - Tbilisi