صفحه 16 از 21 نخستنخست ... 61415161718 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 151 تا 160 , از مجموع 203

موضوع: شعر نو

  1. #151
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    قطار رفت
    بی صبرانه جا به جا می شوم
    روی نیمکتی در ایستگاه
    جا نمانده ام
    سال هاست
    منتظرِ
    قطار بعدی ام


    شهاب مقربین

  2. #152
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    در به در درها را می کوبید
    خانه اش را گم کرده بود

    در را باز کردم
    آمد نشست

    نگاهش کردم
    نگاه نداشت

    نگاهم را نگاهش کردم
    نگاهم را نگاه نداشت

    نگاهم را گم کردم
    در به در درها را می کوبم


    شهاب مقربین
    ویرایش توسط kavehn : 09-01-2010 در ساعت 04:18 PM

  3. #153
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    تمام شب باران می بارید
    دم صبح
    بلند شدم
    پنجره را باز کردم
    گفتم بس کن دیگر مرد!

    اما باران
    هم چنان می بارید


    شهاب مقربین

  4. #154
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاییز

    می دانم دلگیر می شوی
    اما چه کنم
    پاییز مرا می کشد
    شیشه ی عطرش در جیب من مانده
    و خودش رفته
    تا تمام درخت ها را بیهوش کند
    و باز گردد

    فرصت نیست
    تا برایت بگویم
    برگ ریزانِ روح یعنی چه
    و من چقدر از بوی پاییز را استشمام کرده ام
    و ...

    فرصت نیست

    پنجره ها پس از زمستان گشوده می شوند



    پونه ندایی

  5. #155
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : پاییز

    ای دور
    ای عزیز
    ای دریچه ی بسته بر بختم
    چنان در مه فرورفته ای
    که دنباله ی پیراهنت را هم نمی بینم.
    می گویند روزی
    یا مه می رود
    یا تو باز می آیی
    تا آن روز چراغ این دفتر را روشن نگه دار

    من از روی همین پل
    به تو خواهم رسید


    پونه ندایی

  6. #156
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196
    پنجره را می بخشم
    ........... به خانه ایی که مال من نیست
    نگاه را می بخشم
    ........... به جانی که مال من نیست
    قلب را می بخشم
    ........... به تنی که مال من نیست
    و از این قرار
    دفترم را به تو می دهم
    ........... که از آنِ من نیستی.


    پونه ندایی

  7. #157
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    کاشف زیبایی

    زیبا شده ای
    زیبایی ای از آن دست
    که در شعرهایت پنهان شوی
    و رازت را
    تنها
    با تماس سر انگشتان
    و پوستت
    بتوان کشف کرد
    زیبا شده ای
    آن چنان
    که به شگفتم وامیداری
    و می خواهم
    کاشف زیبایی
    سرزمینی باشم
    که اصالت زیبایی
    و نجابت
    و اندوه تنهایی
    در آن
    موج می زند
    زیبا شده ای
    آن چنان
    که می خواهم
    در شعرم بنشینی.


    فرهاد عابدینی

  8. #158
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پرواز

    دوست داشتن را
    از تو آموختم
    که پیش از آن
    واژه ای بود در کتاب ها
    برای دریا
    آسمان و
    ماه
    با تو
    به معراج رفتم
    تا اوج
    تا زیبایی
    با تو
    خود را در تو یافتم
    و ترا در خویش
    با تو کامل شدم
    و تو
    با من
    به آسمان ها پرواز کردی.


    فرهاد عابدینی

  9. #159
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    سرزمین موعود

    سودای من از عشق
    رسیدن به سرزمینی بود
    که پیام آوران
    بشارت اش را داده بودند
    پس برخاستم
    و با کفش و عصای آهنی
    سنگ ها و صخره ها را
    در نوردیدم
    دریاها را جارو زدم
    و در نهایت
    سوار بر ابرها
    به جستجوی تو آمدم
    که سرزمین موعود من بودی
    به شیرینی یک رویا
    و دریافتم
    که پیام آوران
    -خود-
    عاشقان همیشگی تاریخ بوده اند.


    فرهاد عابدینی

  10. #160
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    برف یک

    برف می بارد
    من با تنی خالی از نگاه هایت
    و جسمی انبوه از انگور های شراب شده
    در تاریک ترین نقطه ی دلم نشسته ام
    جسورانه
    با کلامی آلوده به حماقت
    فریاد می زنم:
    عاشقت هستم


    ماهور احمدی

Tags for this Thread

Bookmarks

قوانین ارسال

  • You may not post new threads
  • You may not post replies
  • You may not post attachments
  • You may not edit your posts
  •