گرسنه اثر کنوت هامسون
گرسنه رمان بسیار معروفی است که پیدا کردن کتابش اون هم نو و دست اول امری محال است چیزی که هم اکنون به جای مانده تنها در کتاب فروشی های دست دوم قابل دسترسی است .
«گرسنه» اولين رمان اين نويسنده نروژي است. رماني كه در آن نه خبري از تعهد و هدفمندي است و نه خبري از خارج شدن از واقعيت بيروني. در «گرسنه» ما فقط شاهد پرسه زدن مردي در كوچه و خيابان هاي شهر اسلو هستيم، مردي كه با كمترين چيزي سير مي شود، به نوشتن و پيدا كردن جايي براي خوابيدن مشغول است، به اطرافش نگاه مي كند و با لحن طنز و ساده اش با خودش حرف مي زند و بعد از گرسنه شدن، دوباره به دنبال غذا مي گردد. بعد از آن با كامل كردن نوشته هايش مي خواهد پولي به دست بياورد تا بتواند زنده بماند.
تمام حوادث و گره هاي رمان انگار حول دايره يي مي چرخند و باز به جاي اول باز مي گردند. او اندك پولي پيدا مي كند و روزش را مي گذراند و دوباره بعد از گرسنه شدن براي رفع آن چاره جويي مي كند. هيچ غايت و هدفي در زندگي اش وجود ندارد و هيچ گاه به افق زندگي اش نگاه نمي كند بلكه فقط براي چند لحظه بعدش تصميم مي گيرد.
اما چيزي كه رمان را دلنشين مي كند و با وجود بي حادثه بودن و گره هاي كوچك رمان كه شباهت هاي زيادي به هم دارند باعث مي شود رمان را تا به انتها دنبال كنيم و احساس خستگي نكنيم اين است كه راوي هيچ گاه نه قضاوت مي كند (حتي درباره خودش) و نه در جايگاه داناي كل قرار مي گيرد ( حتي به آگاهي خود هم شك مي كند)، بلكه دائم با لحني كه طنزي در آن پنهان است و پر از انگيزه هاي كودكانه است دنياي كوچكي مي سازد كه خواننده را با راوي همنشين مي كند و با او گرسنگي و روزمرگي را تجربه مي كند.
اما در تمامي رمان ميان هر كجا كه فضا يا وضعيت اجازه دهد به كليسا نيش و كنايه مي زند . در واقع او در اوج گرسنگي و فشار، قراردادهاي اخلاقي و اجتماعي، كليسا را يك آرمان پوچ و بيرون از واقعيت خشك بيروني مي داند كه نمي تواند جوابگوي مشكلات امروز بشر باشد. به طوري كه وقتي گرسنگي تمام اندامش را كرخت كرده و حتي به سالم بودن و زنده بودن خودش هم مشكوك مي شود، با شنيدن صداي ناقوس كليسا آن را كليساي ناجي مي نامد و با طنز خاص خودش از كنار آن مي گذرد.
شخصيت رمان گرسنه اصلاً دنبال هيچ چيز نيست: نه هويت، نه خودش و نه ديگران. او فقط براي زنده بودن تلاش مي كند. ( آن هم نه تمام تلاشي كه مي تواند.) نوشتن برايش فقط وسيله يي است كه با آن زنده بماند نه چيز ديگري، يعني او براي نوشته هايش نه تقدسي قائل است و نه با آنها مي خواهد تغيير بزرگي در وضعيتش ايجاد كند بلكه نوشتن تنها كاري است كه بلد است و مي تواند با آن براي دقايقي يا چند روزي مرگش را به تاخير بيندازد. در واقع شايد بتوان گفت شخصيت رمان گرسنه يكي از پوچ انگارترين شخصيت هاي ادبيات است كه پيش زمينه ای براي آفريدن شخصيت هاي بكت شد.
رمان با سرگرداني او در شهر اسلو شروع مي شود و با سوار شدنش در كشتي و دور شدنش از اسلو به پايان مي رسد. مسافرتي كه آن هم كاملاً اتفاقي و از سر اجبار انجام شد. او بعد از سوار شدن در كشتي متوجه مي شود كه به طرف انگلستان در حال حركت است و آن را با خوشحالي مي پذيرد. انگليسي كه انگار براي او نويد روزهاي بهتر (شايد هم سيرتر،) مي دهد.
«ایزاک باشویس سینگر» در بارهی «هامسون» میگوید: کل مکتب ادبیات مدرن در قرن بیستم از هامسون نشات گرفته است. درست همانند تاثیری که ادبیات روسیه بر ادبیات قرن نوزدهم داشت
دو فیلم از روی این اثر کنوت فیلم دوم رو ندیدم اما فیلم اول مربوط به سال 1966 است که فیلم بسیار خوبی به کارگردانی کارلسن از آب درآمده است .اگر اشتباه نکنم همین چندی پیش هم سینما اقتباس این فیلم و نشان داد.
Bookmarks