-
کاربر افتخاری
شعر نو
ایندکس تاپیک
واهه آرمن
.........آخرین خواب کودکانه
.........قصه ی ناتمام
.........مسافران
.........دیکتاتور
.........سه دوست
.........مراسم تدفین
.........وداع
.........شعر نانوشته
رسول یونان
.........يك روز
.........دنیا
.........سفر
.........1
.........2
.........3
ملینا نظریان
......... 1
......... 2
......... 3
......... 4
رسول علی پور
......... 1 2 3 4 5 6 7 8 9
یاسین نمک چیان
................ 1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 ، 6 ، 7
کبوتر ارشدی
.............. 1 ، 2 ، 3
سعید امکانی
.............. 1 ، 2 ، 3 ، 4
پونه ندائی
............ 1 , 2 , 3 , پاکنويس روزها , همهمه , يک اشاره راه , صندلی 1 , صندلی 2
منصوره اشرافی
................ 1 , 2
شهاب مقربین
...................... 1 , 2 , 3
مفتون امینی
................. 1 , 2
رضوان ابوترابی
..................... 1 , 2 , 3 , 4 , 5
شیما مهرانی
.................. 1 , 2
علیرضا بخشعلی
........................ 1 , 2
تیمور گورگین
.................. 1 , 2
ویرایش توسط kavehn : 04-09-2010 در ساعت 12:45 PM
-
کاربر افتخاری
واهه آرمن
آخرین خواب کودکانه
شیشه ی هر پنجره ای را که می شکستم
تاوانش کتک بود
تنها یک بار کتک نخوردم
روزی که همه ی شیشه های شهر را شکستم
چشمان مشتاق یک دختر
از پشت تاریک ترین پنجره
به من لبخند زد
و مرا از آخرین خواب کودکانه بیدار کرد
واهه آرمن
-
کاربر افتخاری
واهه آرمن
قصه ی ناتمام
دیروز در خیابان
زنی که چشمانش هیچ شباهتی به چشمان تو نداشت
لبخند زد به من
آهسته نزدیک شد
و با صدایی که هیچ شباهتی به صدای تو نداشت
صمیمانه پرسید :
ما یک دیگر را کجا دیده ایم ؟
در آن قصه ی ناتمام نبود ؟
نمی دانم ؛ چرا آن زن
ناگهان تو را به یادم آورد
و گفتم : چرا !
در آن قصه بود ...
واهه آرمن
-
کاربر افتخاری
واهه آرمن
مسافران
در تاریکی شب
از پشت پنجره ی قطار
در جست و جوی چه بودم ؟
گم شده ام که بود ؟
در ایستگاهی متروک
نشانی خدا را
کدام زاهد در جیبم گذاشت
و در مقصد
کدام کافر
جیبم را زد ؟ ...
واهه آرمن
-
کاربر افتخاری
واهه آرمن
دیکتاتور
دیکتاتور
بر صفحه ی تلویزیون
از آزادی می گوید
جهان از جیغ میلیون ها نوزاد می لرزد
شاعر لیوان را پر می کند
آن را به سلامتی گینزبرگ سر می کشد
کلاغی روی آنتن تلویزیون می نشیند
و بر شانه های دیکتاتور
فضله می اندازد
واهه آرمن
-
کاربر افتخاری
واهه آرمن
سه دوست
شاعر
پای دیواری که به آسمان می رسید
نشسته بود و شعر می گفت
او خسته ترین سرباز جبهه
اما بهترین شاعر دنیا بود
همه او را دوست می داشتند
و مرشدش را؛
او گمنام ترین نقاش دهکده
اما بی باک ترین جنگ جوی دنیا بود
همه او را دوست می داشتند
و مرشدش را؛
او قدیمی ترین اسیر اردوگاه
اما آزاده ترین مرد دنیا بود
همه او را دوست می داشتند
و مرشدش را...
واهه آرمن
-
کاربر افتخاری
واهه آرمن
مراسم تدفین
قلمرو حکمرانی اش هر لحظه تنگ تر می شد
به تنگی یک شهر
یک خانه
یک اتاق
و کفش هایش...
خود را سوزاند
بر خاکستر پیکرش تف انداخت
سپس
انگشتش را
به ملاط سیاه آغشته کرد
و بر سنگ قبرش نوشت:
هیچ کس!
واهه آرمن
-
کاربر افتخاری
واهه آرمن
وداع
پس از انتظاری طولانی
باران نبارید
در آستانه ی مهمان خانه
یک دیگر را ملاقات کردند
به تلخی لبخند زدند
و دور شدند از هم
هر کدام
با جسد دیگری بر دوش
واهه آرمن
-
کاربر افتخاری
واهه آرمن
شعر نانوشته
آخرین شعر این دفتر را
خواهرم در کنیا زمزمه خواهد کرد
برادرم در آرژانتین
آن را خواهد سرود
و دوستانم در الجزایر
شعرم را با خود به فرانسه خواهند برد
تا یک ره گذر
- شاید باز هم دوشیزه ای از ارلئان –
در میدان ویومارشه
آن را بخواند
برای دنیا
و برای من
واهه آرمن
-
کاربر افتخاری
رسول یونان
يك روز...
يك روز باراني
تو از راه پله صاعقه
در گوشه افق
به آسمانها گريختي
حالا هر وقت هوا ابري ميشود
باد مي وزد
باران ميآيد
پشت پنجره ميايستم
تا ببينم اصلا خطوط صاعقه
مثل راهپله به نظر ميرسد
يا من خيالاتي شدهام
شعر همه چيز را از من گرفت.
رسول یونان
Tags for this Thread
قوانین ارسال
- You may not post new threads
- You may not post replies
- You may not post attachments
- You may not edit your posts
-
Forum Rules
Bookmarks