-
مدیر سیستم های مدیریت محتوا
پاسخ : کبوتر ارشدی
جالبه دوست عزیز ادامه بده
-
کاربر افتخاری
سعید امکانی
چون مه برتمام من نشستی
فرورفتی بر ثانیه های نبضم
هروقت گریه می کنی
مرا باران می گیرد.
سعید امکانی
-
کاربر افتخاری
سعید امکانی
به تو که می اندیشم
اندام زمستانی ات
به تماشا گذاشته می شود
با شکوه و سفید
مغرور و بدون مرز
به تو که می اندیشم
لابه لای همین خاطره ها
خرس های قطبی بیدار می شوند.
سعید امکانی
-
کاربر افتخاری
سعید امکانی
نه!
تو هیچ وقت فوتبالیست موفقی نمی شوی
هیچ کس برای تو هورا نمی کشد
اما من دلم را به تو دادم
تا به بازی ات ادامه بدهی !
سعید امکانی
-
کاربر افتخاری
سعید امکانی
نه این رویاها
نه این پرندگان
ونه این قطار
مرا به تو نخواهد رساند
تو سال ها دور شده ای با روباهی که در چشم هایت حیله می کرد
حالا می فهمم
این همه سال بیهوده چشم به راهت دوخته بودم
دود شده ای تو،
دود
چون سیگاری در دستان یک کارگر ساده !
سعید امکانی
-
کاربر افتخاری
پونه ندائی
مدتها بود كه ميخواستم بنويسم
فرق بين دريا و پرنده را فهميدهام
دريا در اعماق تاريك خود همواره چيزي براي پنهان كردن دارد
اما پرنده بر فراز روشن آسمان همواره چيزي براي كشف مييابد
حال كه تو دريا بودن را انتخاب كردهاي
من عكس پنهان كردههايت را بايد در آسمان ببينم
پونه ندائی
-
کاربر افتخاری
پونه ندائی
سلام ای غربت غریب من
باز به سویت آمدم
مدت ها بود
که در ایوان مقابل آن باغ بزرگ
مشغول دیدن رنگ ها بودم
اما پرید
رنگ باوری که من
آن را صورتی می دیدم
پس از این همه باران
باز به غربت تو پناه آوردم
ای کافه ی قدیمی تاریک
پونه ندائی
-
کاربر افتخاری
پونه ندائی
می خواستم به دریا رو کنم
ساحل مرا در خود نشاند
آن هم پشت به ژرفای تو
چه فرقی می کند که دریا باشی یا آدم
توفان از سر هر دو می گذرد
پونه ندائی
-
کاربر افتخاری
پاکنويس روزها
پاکنويس روزها
چه فايده ای دارد؟
چرک نويس اش را
نمی توان دور ريخت
پونه ندائی
-
کاربر افتخاری
همهمه
چه قدر سر و صدای اين کافه خوب است
تا خودم را گم کنم
ميان حرف ها و همهمه ها
بی آن که بينديشم
تا جام صبح
چند قطره جان
راه است
پونه ندائی
Tags for this Thread
قوانین ارسال
- You may not post new threads
- You may not post replies
- You may not post attachments
- You may not edit your posts
-
Forum Rules
Bookmarks