صفحه 5 از 8 نخستنخست ... 34567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 79

موضوع: سبک های ادبی در شعر فارسی

  1. #41

    ملک الشعرا بهار _ بازگشت ادبی

    در ادامه سبک بازگشت ادبی بنا به اهمیت موضوع باید اشاره ای هم به ملک الشعرا بهار شود :

    توصیهء بهار در روزگار جوانی ، آنگاه که در مجلّه ای که به نام دانشکده تاسیس کرده بود ، ضمن بر شمردن ارزش های اجتماعی شعر و معرفی شاعران فارسی زبانی که جوهر هنری بیشتری داشتند ، به خوانندگان شعر دوست خود چنین است :

    «
    هر شعری که شما را تکان ندهد ، به آن گوش ندهید. هر شعری که شما را نخنداند و یا به گریه نیندازد ، آن را دور بیندازید. هر نظمی که به شما یک یا چند چیز خوب تقدیم ننماید ، بدان اعتماد ننمائید. تا شما را یک هیجان وحشی حرکت ندهد ، بیهوده شعر نگوئید. اوٌل فکر کنید که چه چیز سایق شعر گفتن شماست ؛ آیا کسی را دوست دارید ، کسی را دشمن دارید ، مظلومید ، فقیرید ، شجاعید و می خواهید تشجیع کنید ، گِله دارید ، امتنان دارید ، خبر تازه یا سرگذشت قشنگی به خاطر دارید ، نکتهء حکیمانه و فلسفهء خوش و دقیقی در نظر گرفته اید ، چه چیزی است که شما را و طبع شما را می خواهد به خود مشغول کرده و به لباس یک یا چند شعر خودش را به مردم نشان دهد ؟ هر چیزی که هست ، همان را با هر قدر فکر و عقل و ذوقی که دارید همان طور که هست ، بدون گزافه و با حقیقت و صدق به نظم در آورده، یا به نثر بنویسید. شاعر آن است که در وقت تولد شاعر باشد. به زور علم و تتبٌع نمی توان شعر گفت. تقلید الفاظ و اصطلاحات بزرگان و دزدیدن مفردات و مضامین مختلفهء مردم و با هم ترکیب کردن ، کار زشت و نالایقی است و نمی شود نام آن را شعر گذاشت. کسی که طبع ندارد ، کسی که از کودکی شاعر نیست ، کسی که اخلاق او از مردم عصرش عالی تر و بزرگوارتر نیست و بالاخره کسی که هیجان و حسٌ رقیق و عاطفهء تکان دهنده ندارد ، آن کس نمی تواند شاعر باشد ولو مثل قاآنی صد هزار شعر بگوید ، یا مثل فتحعلی خان صبا چند کتاب پر از شعر از خود به یادگار بگذارد. شاعر رودکی است ، فردوسی است ، خیٌام است ، مسعود است ، منوچهری است ، سعدی است ،شاعر ویکتور هوگو است ، ولتر است ، که در مشرق و مغرب همه جا و همه وقت زنده اند. فردوسی و خیٌام شاعر دنیا ومال همهء جهان اند، ویکتور هوگو ، شیلر و ولتر، همه وقت از آن همهء ملل بوده و خواهند بود. ایران ، فرانسه ، آلمان ، نمی توانند آن ها را به خود اختصاص دهند ، چنان که انگلیس نمی تواند شکسپیر را مختصٌ به خود بداند و عرب هم ابوالعلاء معٌری را باید شاعر و فیلسوف روی زمین بشناسد.»

  2. #42

    پاسخ : ملک الشعرا بهار _ بازگشت ادبی

    محمد تقی بهار ، فرزند حاجی میرزا محمد کاظم ، ملک الشعرای آستان قدس رضوی ، متخلص به صبوری است. او در 18 آذرماه 1265 شمسی در محل سرشور شهر مشهد به دنیا آمد.

    در اوایل، اطرافیان فکر می کردند که او اشعار پدرش را به نام خودش می خواند و شاعر بودن بهار را باور نداشتند.
    سرانجام کار بهار با مدعیان به جایی رسید که قرار شد بهار به صورت
    بدیهه سرایی با لغاتی که مخالفشان می گویند، در حضور جمع شعری بسازد.

    در مجلسی که به همین منظور ترتیب داده شده بود از بهار خواستند تا با چهار کلمه :
    چراغ، نمک ، چنار و تسبیح، چهار مصراع به وزن رباعی بگوید و بهار این رباعی را در چند لحظه ساخت:

    به خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
    گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
    کس شهد ندیده است در کان نمک
    کس میوه نچیده است از شاخ چنار


    باز رباعی دیگری با این چهار کلمه مطرح شد:
    خروس، انگور، درفش، سنگ و او این رباعی را ساخت:

    برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
    خون دل انگور فکن در رگ و پوست
    عشق من و تو قصه مشت است و درفش
    جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست


    در هجدهمین بهار عمر شاعر ، پدرش در می گذرد و مسئولیت سرپرستی خانواده ، یعنی مادر و خواهر و دو برادر کوچک ، به عهدهء شاعر جوان می افتد ؛ به پاداش قصیده ای که در مدح مظفرالدین شاه می نویسد و به تهران می فرستد ، شاه یکصد تومان صله برای بهار می فرستد و لقب پدر ـ ملک الشعرائی آستان قدس رضوی ـ را به وی تفویض می کند.( بهار این لقب را تا آخر عمر نگه داشت ؛ گر چه از سنین میانی عمر خود را به عنوان ملک الشعرای مطلق تثبیت کرده بود).

  3. #43

    پاسخ : ملک الشعرا بهار _ بازگشت ادبی

    . بهار وارد در فعالیت های سیاسی می شود ، به صف آزادیخواهان و مشروطه طلبان می پیوندد و در بیست سالگی به عضویت انجمن مخفی « سعادت » در می آید.
    در روز 14 مردادماه 1285 شمسی فرمان مشروطیت امضا می شود. بهار در قصیدهء « سرگذشت شاعر » چنین می گوید:
    بیست ساله شاعری با چشم های پر فروغ / جز من اندر خاوران ، معروف و نام آور نبود
    خانه ای شخصی و مبلی ساده و قدری کتاب / آمد و رفتی و ترتیبی ، کز آن خوش تر نبود
    مادرم تدبیر منزل را نکو می داشت پاس / پاسداری در جهانم بهتر از مادر نبود
    شعر می گفتیم و می گشتیم و می بودیم خوش / بزم ما گه گاه ، بی مه روی و خنیاگر نبود
    شور و شرٌی ناگه اندر توس زاد از انقلاب / فکرت من نیز بی رغبت به شور و شر نبود ...


    ملک الشعرا بهار به قول خودش با توجه به شرایط فکری آن زمان از مدافعان " حقوق زن " بود و آن افکار را این گونه در شعر بیان می کند : ( برای شناخت درست از مجموعه اندیشه های بهار لازم است بدانیم این شعر هم از بهار است هرچند که محتوا و مضمون آن را به هیچ وجه قبول نداشته باشیم ) :

    اگر تو رخ بگشایی ستم نخواهد شد / زحسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد
    برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت / کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
    تو پاک باش و برون آی بی حجاب و مترس / کسی به صید غزال حرم نخواهد شد


  4. #44

    پاسخ : ملک الشعرا بهار _ بازگشت ادبی

    سبک بهار در شعر

    "بهار" قصیده سراست و از پیروان شعر قدیم است.

    امتیاز "بهار" در آن است که با وجود پایبندی به مکتب شعر قدیم توانسته است شعر خود را با خواسته های ملت هماهنگ سازد.

    "بهار" در دوره دوم فعالیت ادبی، قدم به قدم با زمان پیش می آید و به طرز و اسلوب جدید رغبت می کند و به تجدد می گراید و با شاعران جوان و متجدد همکاری می کند.

    او هرگونه تجدد در ادبیات را می پذیرد، ولی سعی می کند اصول و سنت های قدیمی را حفظ کند.

    بهار از یک سو شیفته نمونه ها و یادگارهای شعر قدیم است و از سوی دیگر از تحول زمان بیخبر نیست. به سبک و زبان و آهنگ گویندگان قدیم سخن می گوید و با این همه میل دارد روشهای جدید را با اصول شعر کهن سارش دهد.

    بهار با همه میل و ادعا به تجدد دوستی، می کوشد که افکار و احساسات خود و مسائل نوین را در همان اشکال و قالبهای کهن بریزد.

    مستزادهای او از نظر روان بودن و هماهنگی در مضامین و مصراع های بلند و کوتاه بسیار جالب است.

    در مثنوی ها و قطعات، غالباً نکات و معانی اخلاقی به کار برده است و لحن بیان نظامی و سنایی و جامی را به یاد آورد. او در همان حال که به حافظ و سعدی و عراقی نظر دارد، لغات و اصطلاحات خاص اهل سیاست و روزنامه نویسان هم عصر خود را نیز به کار می برد.

    قصاید او محکم و سنگین و گرم است. شور حماسی که در طبع او هست، قصایدش را والا باشکوه کرده است. البته سردی حرمان و نومیدی نیز در قصایدش به چشم می خورد.

    اشعاری که بهار برای دوستان خود سروده، همه لطیف و ساده و آکنده از شوق و صفاست.

    مزیت سخن بهار در این است که توانسته است الفاظ ساده و عامیانه را در میان لغات و ترکیبات کهنه و جاافتاده سبک خراسانی و سبک عراقی وارد کند.

  5. #45

    مرغ سحر _ ملک الشعرا بهار

    ملک الشعرا بهار در تصنیف سازی نیز دست داشت. در دوران مشروطیت اشعاری با وزن های خاص برای آواز در دستگاههای موسیقی ایرانی سروده است. از آن میان " مرغ سحر "در دستگاه ماهور با صدای قمرالملوک وزیری شهرت و مقبولیتی فراوان یافت و به تدریج به نوعی سرود ملی و سیاسی تبدیل شد :

    مرغ سحر ناله سر کن----- داغ مرا تازه تر کن

    ز آه شرر بار، این قفس را----- برشکن و زیر و زبر کن

    بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ----- نغمه آزادی نوع بشر سرا

    وز نفسی عرصه این خاک توده را----- پر شرر کن، پر شرر کن

    ظلم ظالم، جور صیاد----- آشیانم داده بر باد

    ای خدا، ای فلک، ای طبیعت----- شام تاریک ما را سحر کن

    ای خدا، ای فلک، ای طبیعت----- شام تاریک ما را سحر کن

    نوبهار است، گل به بار است----- ابر چشمم ژاله بار است

    این قفس چون دلم----- تنگ و تار است

    شعله فکن در قفس ای آه آتشین----- دست طبیعت گل عمر مرا مچین

    جانب عاشق نگه ای تازه گل از این----- بیشتر کن، بیشتر کن، بیشتر کن

    مرغ بی دل، شرح هجران----- مختصر کن مختصر کن مختصر کن


  6. #46

    پاسخ : مرغ سحر _ ملک الشعرا بهار

    *** توضیح : ادامه این شعر ( بند دوم) سـیاسـی بوده و فقط در اجراهای قدیم موجود بود!!( سال 1304 تا 1310)
    بند دوم :

    عمر حقیقت به ســــر شد .............. عهــد و وفا پی‌سپر شد

    ناله‌ی عاشق، ناز معشوق .............. هر دو دروغ و بی‌اثر شد

    راستی و مهر و محبت فسـانه شد

    قول و شرافت همگی از میانه شد

    از پی دزدی وطن و دین بهـــانه شد .............. دیده تر شد

    ظـلـــــم مالک، جور ارباب

    زارع از غم گشته بی‌تاب

    ساغــــر اغنیا پر می ناب ................. جام ما پر ز خون جگر شد


    ای دل تنگ! ناله سر کن

    از قویدستان حـــــذر کن

    از مساوات صرفنظر کن

    ساقی گلچهره! بده آب آتشـــین ............... پرده‌ی دلکش بزن، ای یار دلنشین!

    ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!

    کز غم تو، سینه‌ی من پرشرر شد .................... کز غم تو سینه‌ی من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد

    ملک الشعرا بهار

    توضیح کلمات رنگی شده در برخی نسخه ها به ترتیب به این شکل هم گفته شده :
    به جای کلمه "
    بی سپر " گفته شده : بی اثر ....یا به جای " دیده تر شد " عبارت " دیده تر کن" به کار رفته .....

  7. #47

    سرانجام ملک الشعرا بهار

    سر نوشت بهار هم جدا از سرنوشت بقیه آزادی خواهان دوران مشروطیت نبو د :

    در پایان سال 1325 بهار بیمار بود. بیماری سل ، که در زندانهای دلهره انگیز و در ایام دق مرگی و انزوا در او ریشه دوانده بود ، اینک نخستین علائم خود را آشکار می کرد. شاعر به سرعت کارهای نیمه تمامش را به پایان می برد و از جمله جلد سوم کتاب سبک شناسی را به چاپ می رساند؛ آنگاه از همهء مشاغل استعفا می دهد.

    شاعر بناچار ، دخترش را نزد رئیس بانک ملٌی می فرستد تا در ازای گرو گذاشتن خانه ، ده هزار تومان قرض کند. رئیس بانک موافقت نمی کند. تصور آنکه مردی به بزرگی بهار درمانده ده هزار تومان شود و از بانک جواب منفی بگیرد ، تنها دردناک نیست ، بلکه نشانگر وضع نابسامان کشوری است که وقتی در آن سرنوشت استاد برجسته ای چون بهار چنین است پیداست که دانشکده های ادبیات آن دیگر نخواهد توانست صاحب استادان درجه اولی چون او شود.
    ساعت هشت صبح اول اردیبهشت ماه 1330 ، در طلوع ماه محبوبی که نامش شعرهای بهار را عطر آگین کرده است ، خاکستر گرم شاعر آخرین دم های خویش را بر می آورد.

    ______________________________________________
    منابع :
    _ مقاله : دکتر پرویز داورپناه
    1ـ سپانلو ، محمد علی ، بهار، محمد تقی ، ملک الشعراء ـ تهران ، طرح نو 1374
    2 ـ بهار ، مهرداد ، دیوان ملک الشعراء بهار( دوجلد ) ، چاپ پنجم ـ تهران ، انتشارات توس 1368
    3 ـ گلبن ، محمد ، بهار و ادب فارسی ( دو جلد ) ، تهران ، کتابهای جیبی 1355
    4 ـ بهار ، پروانه ، مرغ سحر ، خاطرات پروانه بهار ، تهران ، نشر شهاب 1382
    5 ـ مجلهء دانشکده ، چاپ دوم ، تهران ، انتشارات معین 1370
    6 ـ بهار ، محمد تقی ، دیوان ملک الشعرای بهار ، تهران ، نشر آزاد مهر
    1382 7 ـ آرین پور ، یحیی ، از نیما تا روزگار ما ، جلد سوٌم ، تهران ، انتشارات زوٌار 1382
    8 ـ دولت آبادی ، یحیی ، حیات یحیی ، جلد چهارم ، تهران ، انتشارات عطار و فردوسی 1362

  8. #48

    پاسخ : سبک های ادبی در شعر فارسی

    در پست قبل اشاره ای به شعر مشهور مرغ سحر از ملک الشعرا بهار شد. بند دوم این تصنیف زیبا را که در همه اجراهای جدید سـانسـور شده و نامی از آن به میان آورده نمی شود را هم در آن پست قرار دادم
    در ادامه شعر معاصر باید به شعر نو بپردازم و به خصوص به معرفی اندیشه های نیما . شاملو . فریدون مشیری . سیمین بهبهانی و ... اما دید من در مورد شعر نو چندان مثبت نیست و به هیچ وجه این شعر را نمی پسندم! و به نظرم اصل وجودی این نوع شعر تقلیدی ناشیانه از نوع شعر های غربی است! قرنها پیش مولوی در شعری اشاره به سخن یار خویش می کند که در مورد این همه شعری که در مدح من گفته ای به قدری مشغول وزن و قافیه شدی که از یاد من غافل شدی !! و این شعر مولانا نخستین شعری است که در آن زمان قافیه ندارد اما ردیف و وزن دارد. انتقاد از قوانین و پیچیدگی های شعر و نیز رهایی از تمام این قید و بندهای قافیه و ... در شعر بسیاری از شاعران شعر کهن ( کلاسیک ) حتی قبل از مولوی هم وجود داشته اما هرگز رهایی از وزن یا آهنگ کلام مطرح نبود. موضوع دیگه ای هم که باید به آن اشاره کرد ویژگی های واژگان فارسی و ورود لغات جدید اروپایی در زبان ما است. یک ویژگی جالب و مهم کلمه های فارسی آهنگ خاص آنها ست که وجود آنها در شعر نهایتا منجر وجود وزن و بحر مشخصی می گردد. اما این کلمات بیگانه مثلا " چتر . فاکس . تلگراف و ... " یا کلماتی که معمولا سه حرف آخر آنها ساکن است و ... استفاده از این کلمات بیگانه در شعر به روش کلاسیک بسیار دشوار و گاه ناممکن است.
    و ورود سیل آسای این کلمات ( که به دلیل اختراعات و علوم وارداتی اجتناب ناپذیر هم هستند) نهایتا منجر به تخریب شدید زبان فارسی خواهد شد. و از طرفی چون شعر یک وظیفه اجتماعی هم برای شاعر همراه دارد و آن سخن گفتن از شرایط روز مردم و احوالات آنهاست قطعا شاعران جدید در به کاربردن این کلمات با مشکلات زیادی مواجه خواهند بود. اگرچه تجربه حکایت از سازش پذیری و سازگاری ایرانیان با هر شرایطی دارد ( حتی با وحشی ترین اقوام_ مغول _ و در صورت لزوم تنزل دادن زبان و فرهنگ کل جامعه! ) بنابراین
    آینده شعر در زبان فارسی چندان قابل پیش بینی نیست.

    از آنجا که فکر می کنم نظر درستی در مورد شعر نو ندارم ( حد اقل این نظرات بی طرفانه و خارج از سلیقه شخصی نیست. ) بنا براین سخن از شعر نو را به عهده دیگر دوستان می گذارم.

  9. #49

    شعر نو دوران معاصر

    چون نظر شخصی من نسبت به شعر نو چندان مثبت نیست قصد نداشتم زیاد در مورد آن مطالبی بنویسم.... اما دیدم حداقل می تونم برخی از انتقادها رو مطرح کنم بنابراین در این پست کمی به شعر نو می پردازم . البته در ادامه مقاله بسیار جالبی از فروغ هم در اینجا قرار دادم که امیدوارم مفید باشه :
    شعر نو :
    مدت زیادی هست که این موضوع ذهنم رو به خود مشغول کرده که چه طور شد که شعر نو در جامعه ما پذیرفته شد.! اصولا جامعه ما سنتی بوده ( در زمان ورود شعر نو ) و در پذیرش مفاهیم و موارد نو و جدید همواره مشکل داشتیم ( به عنوان دلیل استفاده از ماشین لباسشویی و رادیو ... دوش حمام .... و .... ) و اصولا تا موردی اجباری نمی شد جامعه از پذیرش آن خود داری می کرد ( مثلا داشتن شناسنامه در زمان رضاخان ) .... اما با این وضعیت چگونه شعر نو در جامعه پذیرفته شد ؟

    قبلا اشاراتی به لزوم ساختار شکنی و تاثیر تحولات جهانی _ به ویژه اروپا _ در به وجود آمدن سبک های جدید در ادبیات و شعر فارسی اشاره بود .... واقعیت ماجرا این هست که ضمن وجود تمام این مسایل موضوعات دیگری هم در این تغییرات نقش داشتند...

    متاسفانه بسیاری از ماجرا های تاریخ معاصر هنوز روشن و شفاف مطرح نشده اند و شاید در قرنهای بعد برای آیندگان مشخص شود ... اما اتفاقات سیاسی در افول شعر فارسی و تضعیف شعر فارسی نقش بسیار مهمی ایفا کرده اند ....


  10. #50

    شعر نو دوران معاصر 2

    حالا جملاتی رو از فرشاد شیرازی نقل می کنم که در فروم " انجمن ادبی شفیقی " خوندم :

    در زمان حکومت رضا شاه، تنها کسانی که شعر می گفتند و شهرتی برای خود داشتند، ایرج میرزا، ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی بودند. همان طور که می دانید ایرج میرزا و میرزاده عشقی در سال ۱۳۰۴ دار فانی را وداع گفتند و از ۱۳۰۴ به بعد هم شاعران دیگری چون پروین اعتصامی، نظام وفا، شهریار جوان، پژمان بختیاری جوان، وحید دستگردی، فرخی یزدی و امیری فیروزکوهی پا به عرصه شعر و شاعری گذاشتند.می خواهم بگویم که خبری از نیما نبود.

    ه نظر من، اگر بخواهیم نگاهی دقیق داشته باشیم، می شود گفت که قبل از نیما هم دکتر تندر کیا شعر نو نوشت اما شعرهای نو او همان لا طا ئلاتی بود که اصلاً تأثیرگذار نبود و عمق چندانی هم نداشت. پس نیما پس از ۱۳۲۰ هم مطرح نشد.

    در همین دوره و در سال ۱۳۲۵ وقتی که کنگره نویسندگان ایران تشکیل شد، نیما در آنجا دو شعر خواند. یکی «آی آدم ها» و دیگری «پدری و پسری» . همین شعرخوانی نیما در آن دوره باعث شد تا عده ای به شعر او دشمنی بورزند و علیه وی مبارزه و ایستادگی کنند.
    * به نظر می آید که اگر آن عده در همان دوره با نیما مخالفت نمی کردند، شاید نیما، نیمای امروزی ما نمی شد. به هر حال بد نیست بدانیم که چرا این افراد با شعر نیمای بزرگ مخالفت می کردند؟

    - چون نیما نظام شعری زمان خود را درهم ریخته بود.

صفحه 5 از 8 نخستنخست ... 34567 ... آخرینآخرین

Tags for this Thread

Bookmarks

قوانین ارسال

  • You may not post new threads
  • You may not post replies
  • You may not post attachments
  • You may not edit your posts
  •