صفحه 20 از 21 نخستنخست ... 1018192021 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 203

موضوع: شعر نو

  1. #191
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196
    گفته بودی
    هروقت که شعر می نویسی
    دوستم بدار

    نمی دانم
    از این همه شعر نوشتن است
    که دیوانه وار دوستت دارم
    یا از این همه دوست داشتن است
    که دیوانه وار شعر می نویسم


    واهه آرمن (دفتر شعر باران بگیرد می رویم )

  2. #192
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    می گفت دوست دارم که سیگارت را
    همیشه با کبریت روشن می کنی
    می گفت دوست دارم که لیوانت را
    به تنهایی و
    بدون زدن به لیوان یک دوست
    سرنمی کشی
    می گفت دوست دارم که شعرهایت را
    پیش از سرودن
    با نیم نگاهی
    نشانم می دهی
    می گفت دوست دارم که می دانی "عشق
    یا دیوانگی ست
    یا دیگر عشق نیست"


    واهه آرمن (دفتر شعر باران بگیرد می رویم )

  3. #193
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    هیچ کس
    او را
    که در دوردست ایستاده است
    بهتر از من
    نمی بیند

    و هیچ کس
    او را
    که در کنارم قدم می زند
    بیش تر از من
    گم نمی کند



    واهه آرمن (دفتر شعر باران بگیرد می رویم )

  4. #194
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    - نمی رویم ؟

    - کمی صبر کن
    باران بگیرد
    می رویم



    دیالوگ های حواری و من
    واهه آرمن (دفتر شعر باران بگیرد می رویم )

  5. #195

    پاسخ : شعر نو

    لباس های کهنه اش را می پوشد

    چیزی نمی خورد

    هرجا که بماند

    اعتراضی ندارد

    دهقان بیشتر از بچه هایش

    مترسک را دوست دارد


    (شاعر : حمیدرضا اقبال دوست)

  6. #196
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    صدا کن مرا

    صدای تو خوب است

    صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

    که در انتهای صمیمیت حزن می روید

    در ابعاد این عصر خاموش

    من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم

    بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

    و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

    و خاصیت عشق این است


    سهراب سپهری

  7. #197
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    بنا بر عادت، هر شب پیش از خواب کتاب می‌خوانم.
    بیشتر از ده روز بود که خواندن رمانی از یک نویسنده ی نامدار را شروع کرده بودم، اما داستان پیش نمی رفت.


    آن شب

    حال و هوای نوشتن داشتم

    اما ناخواسته کتاب را برداشتم و

    شروع به خواندن کردم

    در نیمه‌های داستان

    اسب سواری بر بلندای تپه ای ایستاد

    از اسب پیاده شد

    نیم نگاهی به من انداخت و

    با بی‌حوصلگی پرسید

    تا پایان داستان

    چه‌قدر راه مانده

    حیرت زده نگاهش می‌کردم

    که ادامه داد

    اسب من تیزپاست

    به سرزمین شعر‌ها می‌روم

    می‌آیی؟...



    واهه آرمن ( دوست دارم گاهی شاعر نباشم : شعر-یادداشت های واهه آرمن در کافه ترانس )

  8. #198
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    امروز، کتابی را که شامل اشعار ده‌ها شاعر نامی و بی‌نام جهان است ورق می‌زدم. به شعر کوتاهی که آن را کودکی گمنام در اردوگاه مرگِ نازی‌ها نوشته است، رسیدم و پس از خواندن، بی‌درنگ ترجمه‌اش کردم:

    "من از فردا غمگین خواهم بود،

    از فردا.

    امروز، نه.

    من امروز شاد خواهم بود،

    و هر روز

    - هر قدر هم به تلخی بگذرد -

    خواهم گفت:

    من از فردا غمگین خواهم بود،

    امروز، نه".

    این شعر

    شبیه چهار‌راهی در خواب‌های من است

    که وقتی به آن می‌رسم

    بی‌توجه به سبز یا قرمز بودن چراغ

    بی اختیار می‌ایستم و

    با صدای بوق ماشین‌ها

    پیاده می‌شوم

    از خواب



    واهه آرمن ( دوست دارم گاهی شاعر نباشم : شعر-یادداشت های واهه آرمن در کافه ترانس )

  9. #199
    کاربر افتخاری kavehn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    home sweet home
    نوشته
    196

    پاسخ : شعر نو

    راهي نشان‌ام بده که مرا به سوي زند‌گي حقيقي رهسپار کند
    باکي از هجوم طوفان‌هاي سهمگين نيست مرا
    مي‌دانم شهامت لازم براي اين ستيز را خواهم يافت
    مي‌دانم که ايمان ياري‌رسانم خواهد بود
    مي‌دانم که بر ترس غلبه خواهم کرد
    راه را نشان‌ام بده

    راهي نشان‌ام بده به سوي افقي روشن‌تر
    آن‌جا که روح فرمان‌رواي جسم باشد
    باکي از هجوم غم و پريشاني نيست مرا
    سراسر زند‌گي امواج خشم درگذرند
    اگر روزي به انتهاي جستجو برسم
    آن‌گاه
    راه را نشان‌ام بده

    راهي نشان‌ام بده و بگذار با شجاعت اوج بگيرم
    فراتر از حزن بيهوده از براي گنجينه‌هاي بي‌ارزش
    فراتر از افسوس‌هايي که مرهم را در زمان مي‌يابند
    فراتر از پيروزي‌هاي کوچک يا شادي‌هاي زودگذر
    تا بلندايي که تمامي‌شان بازي‌هاي کودکانه‌اي بيش نباشند
    راه را نشان‌ام بده

    راهي نشان‌ام بده به سوي صلحي ابدي
    که از درون مي تراود
    تا توقف تمامي کشاکش‌هاي جسماني
    تا پرتوافکني تن با روشناي روح
    هر چه سفر و ستيز دشوار باشد
    خواهان آن هستم
    راه را نشان‌ام بده




    الا ويلر ويلکاکس
    ترجمه : مينا توکلي ، احسان قصري

  10. #200

    پاسخ : شعر نو

    بر روی شن

    عشقی که بر اساس مهر و محبّت بنا نشده باشد،
    چونان قلعه‌ای است بر روی شن.
    حتا اگر دیوارهایش مستحکم‌ترین باشند،
    سر به آسمان ساییده باشد،
    ماهرانه بنا شده باشد،
    با زیباترین طراحی‌ها،
    و درخشش مجسمه‌ها بر فراز طاقچه‌ها،
    و جوی‌های جاری در گوشه‌های پنهان.
    با این حال
    با وزش بادی مخالف،
    ریزش بارانی غمگین،
    گذر روزها،
    دیوارها سر تسلیم فرود می‌آورند،
    قلعه فرو می‌پاشد،
    و با خاک یکسان می‌شود.
    عشق
    برای تحمل رنجِ زندگی،
    اندوه و پریشانی این کره‌ی خاکی،
    اساسی از مهر و محبّت را نیازمند است.

    الا ويلر ويلکاکس
    ترجمه : مينا توکلي ، احسان قصري


Tags for this Thread

Bookmarks

قوانین ارسال

  • You may not post new threads
  • You may not post replies
  • You may not post attachments
  • You may not edit your posts
  •