-
کاربر افتخاری
رسول یونان
دنیا
آسمانخراش ها
تماشای آسمان را
از ما گرفته بودند
بمب های عمل نکرده
گشت و گذار درصحرا را
دریا نیز
استخر خصوصی دیکتاتورها بود
این دنیا به درد ما نخورد
ما در رویا هایمان زندگی کردیم
رسول یونان
-
کاربر افتخاری
رسول یونان
سفر
چمدانم را برداشتم و
آمدم
اما اين فقط يك شوخي ست
ويا لااقل تو باورنكن!
جدايي
بريدن درخت از ريشه است
و اره كردن زندگي
كه مرگ را رقم مي زند
اما من زنده ام
واين يعني من آنجايم
كنار تو
كنار تو و درخت توت و اسب.
رسول یونان
-
کاربر افتخاری
رسول یونان
باغ را خوب گشته ام
اما باز فکر می کنم
کسی لا به لای درختان پنهان است
این خیال
دل انگیز است و زیبا
حتی اگر کسی لا به لای درختان پنهان نباشد
رسول یونان
ویرایش توسط kavehn : 01-24-2010 در ساعت 01:39 PM
-
کاربر افتخاری
رسول یونان
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند
رسول یونان
ویرایش توسط kavehn : 01-24-2010 در ساعت 01:39 PM
-
کاربر افتخاری
رسول یونان
داشتم از این شهر می رفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد
البته
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و
تو صدایم کنی
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی
رسول یونان
ویرایش توسط kavehn : 01-24-2010 در ساعت 01:39 PM
-
کاربر افتخاری
ملینا نظریان
من رودم
می خروشم، می جوشم
تن به هر کرانه می کوبم.
فریادم: تخم صدا به هر سو می پاشم.
من شمعم: می سوزم، خموشم.
آسمان ابری را مانم: می بارم.
پرشورم: بشنو آواز تمنایم.
پر سوزم: آب نوازش بیفشان بر سوزم.
در آسمان نگاهت بنشانم
تا زباغ ستاره گل چینم.
می جویم: پر ز رویایم.
مشکن بال رویایم!
من خاکم: برگیرم، بر آتش دشمنی ها می پاشم.
غبارم: می روبم، بر زنگ کینه ها بنشانم.
فریادم: خموشم.
پر ز آوازم: تو بشنو تمنایم.
من زلفم: در طوفان نگاهت پریشانم.
در بندم.
من نارم: با سوز عشق می سوزم.
می سوزم: خموشم...
ملینا نظریان
-
کاربر افتخاری
ملینا نظریان
دیرگاه است
و من در کوچه سار بی خوابی
نشانی از یادهای رفته می جویم،
دیده ی خسته ی خویش
به هر کوی و برزن
بی قرارانه می دوزم...
دیرگاه است و تاریکی حق،
خستگی را گاه آسودن،
دیده را وقت آرمیدن،
هیاهو را وقفه ای در کار،
سکوت را گاه تازیدن...
دیرگاه است؛
تاریکی آذین کوی و برزن.
فریادها خموش،
دیده ها برهم،
روشنایی را گاه رخت بستن.
دیرگاه است
و مجنونی بر شط یادها روان...
ملینا نظریان
-
کاربر افتخاری
ملینا نظریان
صبا را سخن هاست
در این خلوت طلوع پر راز ...
صبا را یادهاست
ازآن ستارگان پرناز.
در هیاهوی گام های سحر،
از غربت سکوت شب
صبا را یادهاست، فریادهاست....
صبا را الفتی است
با شبنم گلبرگ های دلخسته،
با امواج برآشفته،
با بی قراری مرغان منتظر.
صبا را دیده هاست به انتظار...
ملینا نظریان
-
کاربر افتخاری
ملینا نظریان
دگر بار از پس گذر لحظه ها
گذشتن را به پایکوبی نشسته
لب ز هر چه خستگی بر بسته
دیده بر رخ دوستی ها گشوده ...
دگر بار، وین بار هزاران بار بیش از پیش
یادها ز پس و خود از پیش
دیده ز تاریکی ها بر بگرفته
چشم به دیدارها بدوخته.
گاه کلامی، گاه پیامی، گاه خموش، خسته نگاهی،
و گاه
نه کلامی، نه پیامی، نه نگاهی.
پر ز فریاد سکوتی
به دست فرسنگ ها اسیر...
و چه روح نواز
و چه پرشور سکوتی...
دگر بار در نوردم یادها را
وین بار هزاران بار بیش از پیش
خود از پس یادها زپیش!
چنگ بر پرده ی زمان نهاده
نشانده دیده بر هر آنچه رفته
گاه پرز داد، گاه تهی زهر چه فریاد،
گاه خشم بیدادگر،
گاه سکوتی بی فرجام،
گاه در بند تاریکی ها
گاه بر پهنه ی روشنایی ها
گاه فتاده ز پای، ناتوان
گاه فاتح کارزاری بی امان.
گاه ز درد گذشتن، نالان،
گاه رسیدن را به تماشا، خندان،
گاه ز دوردست دوستی
ناگه سایه ای نمایان
دراز پر زمهر دستی
پر ز رمز و راز دیده ای .
گاه نگاه خویش پر راز
دست لرزان خویش دراز
دل بی تاب و دیده بس پر راز!
گاه در پس جانکاه غربتی،
پناهی لبریز ز مهربانی.
گاه ناگه زان شور و حال
بمانده سرد ویرانه ای ...
کودکی ها...
سبکبالی، بی پروایی،
گاه خنده، شادمانی،
گذشتن را به پایکوبی،
غبار غم محو بی ریایی،
خنده ها صادقانه،
گریه ها بی بهانه...
دگر بار گذشتن را به پایکوبی!
یادها چه پر غوغا، بی انتها!
یادها چه رنگارنگ!
پای در رهی بی انجام،
ره بسی غبارآلوده،
سو سوی شمعی زان دور دست ها
بی رمق گام ها را جان بخشیده...
خود از پس گام ها زپیش،
به هر گام توان بیش از پیش!
لحظه ها را به پایکوبی،
به هر گام شادمانه
به هر گام صادقانه ...
وین گذشتن عاشقانه،
چون کودکی ها بی باکانه!
چه پر شور و بی بهانه!
دست ز ظلمت بر بگرفته!
خنده ها صادقانه!
گریه ها بی بهانه!
چشم، دوستی ها را به تماشا
شادمانه!
دل پر هیاهو،
زمان پر شور،
تاریکی پر نور...
وین گذشتن بسی پر شور!
دگر بار گذشتن را به پایکوبی...
وین گذشتن عاشقانه...
ملینا نظریان
-
کاربر افتخاری
رسول علی پور
دست هایم
به موهای تو چسبیده اند
یا موهایت را به من ببخش
یا دست ها را از من بگیر
یا عاشق شو
رسول علی پور
Tags for this Thread
قوانین ارسال
- You may not post new threads
- You may not post replies
- You may not post attachments
- You may not edit your posts
-
Forum Rules
Bookmarks