Mohsen
نا گفته های سفرنامه گرجستان - باتومی -بخش نخست
by
, 08-14-2014 at 11:25 PM (169115 نمایش ها)
ناگفته های سفر به گرجستان - باتومی : Georgia Batumi
در گرجستان سالهاست که کمونیسم تبدیل به یه خاطره تلخ شده که فقط اثرات نه چندان خواستنی اش ،جامعه و مردم آن دیار را خراشیده و هرچند که آثار زخم هایش پیداست ، رویای پیوستن به اتحادیه اروپا و رسیدن به چنین استانداردی ... هدف فعلی گرجستان است که در حال گام نهادن در آن راه است. از سیستم منصفانه مالیات گرفته تا ثبات واحد پولی و اینترنت پرسرعت و زمینه برای ورود سرمایه گذاران و گسترش مراودات با کشورهای مختلف ...
وارد این کشور که شوید از روی شباهت های فرهنگی و اقتصادی و غیره به سرعت می توانید تشخیص دهید در یک کشور جهان سومی هستید منتها رو به پیشرفت ...
نا گفته 1 : آن چیزی که شاید بتوان در بخش نا گفته های یک سفرنامه گفت این واقعیت تلخ است که نمی توانیم این کشورهای "در حال توسعه " را با ایران مقایسه کنیم ! مثلا شما نمی توانید بگویید ایران در 20 سال آینده به پیشرفتگی مالزی فعلی خواهد بود ! چون موضوع اینجاست که اگر کمی دقت کنیم این واقعیت هولناک را در می یابیم که اصولا کشور ما به چنین سمتی حتی در حال حرکت نیست تا چه برسد به اینکه بتوان زمانی برای رسیدنش تصور کرد !
مفهوم این چراغ راهنمایی در گرجستان مجوز عبور عابر پیاده هست یا عدم عبور ؟ من نمی دانم !
ناگفته 2 : وضعیت رانندگی در گرجستان با ایران تفاوتی ندارد ! عدم رعایت قوانین رانندگی هم از شباهت های فرهنگی میان مردمان ایران و گرجستان هست .
چون تراکم و جمعیت تفلیس و باتومی از تهران و شهرستانی مانند رشت کمتر هست آن ترافیک آزار دهنده شبیه این شهرهای ایران کمتر دیده می شود . ضمن اینکه به نظرم ایرانی ها دست فرمان بهتری دارند و نسبتا مسلط تر از رانندگان گرجستان به نظر می آیند . هر چند در فرهنگ رانندگی مشابه اند.
(برای دیدن عکس ها در سایز بزرگ روی آنها کلیک کنید )
مسیر بین تفلیس تا شهر ساحلی باتومی سرسبز و زیباست ... یادآور جاده های شمال ...
ناگفته 3 : جاده های گرجستان دارای سرعت گیرهای به مرتب کمتری هستند (اگثرا محدود به محل تقاطع ریل راه آهن با جاده ) نسبت به جاده های شمال ... اطراف جاده ها و طبیعت هم تمیزتر هست و آشغال و پلاستیک رها شده در طبیعت به ندرت به چشم می خورد.
پل سنگی باستانی هم در نزدیکی آبشار قرار دارد . به نظر من آبشار "ویسادار" گیلان و جنگل های اطراف آن به مراتب زیباتر ند.
موزه Wine Museum هم ساختمانی زیبا در منظره ای چشم نواز است ، در مسیر برگشت از آبشار و در بین راه
توضیح : در عکس فوق بشکه های چوبی عملا محتوی هیچ چیزی نبودند و کاملا خالی بودند . صرفا جهت بازدید و نمایش تاریخ در موزه قرار داشتند.
نا گفته 4 : یکی از موضوعاتی که همیشه مورد بمباران پرسش های همکارانم قرار می گیرم : " آیا نوشیدنی های الکلی اون کشور رو تست کردی ؟ " " آیا برای کارگران جنسی " کارآفرینی " کردی ؟ و بهره بردی از جوانی ؟ " " یا اینکه در این مسافرت هم فقط پول هدر دادی و هزاران کیلومتر رفتی ساختمان دیدی / آبشار دیدی / باغ وحش دیدی/ باغ گل دیدی و ... "
شاید مردم کشور ما وقت و انرژی بیشتری را به موضوع فکر کردن در مورد مسایل جنسی اختصاص می دهند چون به نوعی احساس محدودیت می کنند ..
مفهوم " حریم خصوصی " افراد چیزی است که در فرهنگ ایران هرگز وجود نداشته و ندارد . در تاریخ چند هزار سال اخیر ایران هم همین طور بوده همچنان که الان هست. " تفتیش عقاید " هم که منحصر به اروپای زمان رنسانس نبود.... همچنان در فرهنگ عامه مردم معمولی ایران ریشه عمیقی دارد ... در تاریخ فرهنگی کشورمان همیشه بوده و هست. هر چند می توان به اوج آن در حدود 800 سال پیش - در زمان حافظ - اشاره کرد .
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش ................................. هــر کسی آن درود عاقبت کار که کشـت
.................................................. ..........
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل ............................ تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
(حافظ)از آنجایی که صدای کسانی که نظرشان متفاوت با من هست رو بیش از حد بلند می شنوم و نوعی تحمیل عقاید و نظر هم از طریق استهزاء و ... به شدت از طرف این هموطنان عزیز دنبال میشه ... ترجیح دادم من هم در این نوشته نظرات و عقاید شخصی خود را بیان کنم.
اما تاکید می کنم که نظرات شخصی هر فردی (از جمله خودم ) برای خودش محترم هست و چه درست و چه غلط کسی حق تحمیل باورها و نظرات خود در مسایل شخصی را بر هیچ کس ندارد.
سخن حافظ هم که در بالا واضح است !
ناگفته 5 : نظر شخصی : ما در دنیایی زندگی می کنیم که ثباتش در عین بی ثباتی است . چنانکه خیام می گوید کسی نمی داند از کجا آمده ایم ؟ آمدن بهره چه بود ؟ و به کجا می رویم ؟
در این قرار بی قراری ! خیلی از برداشت های ما بر خلاف آنچه که فکر می کنیم مطلق نیستند و حتی بسیار نسبی اند .
یک ویژگی مسافرت به کشور های دیگر دیدن همین تفاوت هاست . . . خیلی از رفتارهایی که ما به طور مطلق درست می دانیم در کشورهای دیگر مطلقا نادرست اند . خیلی ساده رفتارها و فرهنگ رانندگی در "امارات متحده عربی " را مقایسه کنید با فرهنگ عمومی کشور ما در رابطه با رانندگی و یا " بوق نزدن " در سنگاپور را با ما که چندی پیش یکی از دوستانم گلایه می کرد که چرا من را دیدی "بوق " نزدی و فقط دست تکان دادی ؟ !!
یا مثلا یک اروپایی وقتی دعوت شما را برای نهار را رد می کند می گوید :"ممنونم ولی ترجیح می دهم که تنهایی نهار بخورم " اما ما معمولا وقتی ترجیح می دهیم که تنهایی نهار بخوریم به دروغ می گوییم " نه . ممنون. من نهار خوردم !!! "
مثال که بزنم باید هزاران مورد بگویم که برخی از آنها مهم خواهند بود و احتمالا چالش برانگیز.
و یا برعکس خیلی موارد که برای ما مطلقا اشتباه اند برای مردمانی دیگر و در جایی دیگر درست ....
درست و نادرست مثل آب و آتش اند و با هم جور نیستند پس چگونه درست را از نادرست تشخیص دهیم ؟
من در مقامی نیستم توصیه کنم در این مورد . اما می بینم که بسیاری از مردم کشور ما برایشان درست و نادرست اصلا اهمیتی ندارد !فقط از درون بطری تحت فشار به بیرون پرتاب شده اند !
موضوعی که برای ایرانیان به محض اعلام خروج از مرزهای هوایی کشور کلا رنگی ندارد موضوع اخلاق و انسانیت (Morality , Humanity )است .
به وضوح می بینید که عمدتا اکثر ما مردم بیماری هستیم از نظر روحی - رفتاری . دید مردم سایر کشورها هم به ما بیشتر از آنکه ناشی از مسایل سیاسی باشد احتمالا از رفتار مسافران (سفیران فرهنگ ) ما هست.
سخن کوتاه کنم . قرار بر این بود که دیدگاه شخصی خودم و روش زندگی خودم رو بیان کنم . در خوردن و نوشیدن اعتقاد به رعایت حالال و حرام طبق شریعت و رسم مسلمانان دارم . ( ضمن اینکه برای کسانی هم که باور ندارند -- از جمله 5 میلیارد مردم کره زمین که مسلمان نیستند -- قایل به احترام هستم .) از نظر من شاید انسان در رده موجودات همه چیز خوار قرار داشته باشد و حتی می توان سوسک هم خورد ( مثال تایلندی ها که مشابه چیپس می خورند . ) یا مردم کره که خوردن گوشت سگ از فرهنگ سنتی آنهاست و یا گوشت گربه که محبوب چینی ها است ... احتمالا شما هم ترجیح می دهید که بعضی از این گوشت ها را تجربه نکنید ! طبیعی است که من هم در غذا خوردن و نوشیدن سلیقه و باور و اعتقاد مخصوص به خودم را داشته باشم و دلیلی ندارد چون در ایران چیزی به اجبار قانونی ممنوع است ولی در کشور دیگری مثلا الکل آزاد است من را به "فرصت سوزی " متهم کنید !
همین طور یک روانشناس آمریکایی گفته بود که : " سـکــس مساله حساس و بسیار مهمی برای هر شخص است . " (من باور دارم که جنبه و آثار روانی و مغزی اش بیشتر از جنبه و آثار فیزیکی آن است ) " این روانشناس در ادامه توصیه کرده بود :" با کسی که نمی شناسید سـکــس نکنید .
با کسی که اعتماد ندارید سـکــس نداشته باشید
و مهم تر با کسی که با او پیوند عاطفی و فکری ندارید سـکــس نکنید . "
من این توصیه ها رو برای سلامت روح و روان خودم باور دارم هرچند که در دین اسلام خصوصا مذهب شیعه برای ازدواج موقت حتی برای یک ساعت و منحصرا به قصد لذت جنسی هیچ منعی وجود ندارد !
من ترجیح می دهم که روش و باور خودم را که هیچ منافاتی با شریعت ندارد حفظ کنم .
دیگر اینکه دلیلی نمی بینم که برای "سـکــس پول بدهم ! حداقل آن قدر پیر و یا زشت و ناخواستنی نیستم !
موضوع بعد اینکه تعریف شما از یک رابطه چیست ؟ اگر مجرد هستید ... توصیه می کنم که دست دوست دختر خود را بگیرید و در خیابان قدم بزنید و از اینکه کسی که در کنار شما و با شما همراه هست قلبش برای شما می تپد، از این دوست داشتن و دوست داشته شدن دو طرفه لذت ببرید. جمله بسیار معروفی از یکی از بزرگان در ادبیات فرانسه هست که اتفاقا برنده جایزه نوبل ادبیات هم شده بود :
" دوست داشتن ، دوست داشته شدن ، زندگی یعنی همین ! "
من فکر نمی کنم با پرداخت پول به کارگری که مرتب می گوید " آها ..زود باش ... جون بکن ... " و مشارکت با او دریکی از مهم ترین جنبه های زیستی خودتان "سـکــس"، بتوانید محبت یا لذت بخرید !
البته این را هم قبول دارم که موضوع می تواند نسبی باشد و بستگی به دیدگاه و باور شما دارد و اینکه کلا در دنیای ذهنتان چه برداشتی خلق شده ...
منتها تفکر من آن طور هست که در بالا شرح دادم و به نظرم زیباست ، اینکه اکثر همکارانم و بسیاری دیگر که از مسافرت های من فقط همین موضوع را می پرسند و با استهزاء و تمسخر و کنایه می گویند که بعدها می فهمی که جوانی ات را به ...(هدر ) دادی ،، خوب دیدگاه خوشان است و البته روش زندگی خودشان .
من معتقدم این باور من در این لحظه که من را خوشحال و راضی می کند پس لاجرم برای من درست است ! و آن باور درستی هست که در این لحظه باید داشته باشم ، چون عقل و مهم تر احساسم آن را همزمان تایید می کنند.
در ادامه : ناگفته سفرنامه گرجستان - باتومی -بخش دوم
محسن - تابستان 2014
/
بخش قبلی :
سفر به گرجستان - تفلیس Georgia - Tbilisi
.